بی تابی شبانه!
دخترکم! چند شب پیش نیمه شب بیدار شدی و فقط گریه میکردی، نمیدونم چرا، ولی هیچ رقمه ساکت نمیشدی. دو ساعتی با بابا درگیر بودیم تا بخوابونیمت، بمیرم برات چشمهات سرخ شده بود و از بس داد زده بودی صدات گرفته بود. 5 شنبه رفتیم دکتر، خانم دکتر گفت احتمالا بخاطر دندانهای نیشت هست که میخوان دربیان. میگن دندانهای نیش خیلی دردناکه! خداروشکر قد و وزن و همه چیزت عالی بود و خانم دکتر خیلی راضی بود. چهارشنبه شب رفتیم هیئت، سخنران شیخ حسین انصاریان بودند، مداحی هم خوب بود. شما همش شیطونی میکردی و میرفتی پیش بچه ها و سر به سرشون میذاشتی. قربونت برم که یه لحظه آروم و قرار نداری. بابا دیشب رفت مسجد ارگ مراسم حاج منصور، منم دوست داشتم برم ولی خیلی شلوغ میشه...
نویسنده :
مامان
16:47