زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

فرشتۀ پاییزی

از هر دری سخنی...

1392/7/27 15:01
نویسنده : مامان
184 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دخترم

نمیدونم از چی بگم و از کجا شروع کنم؟ این روزها به وضوح بزرگتر و عاقل تر شدی. خیلی هم با محبتی و همش میای بغلم و تا بهت میگم بوسم کن دهن کوچولوتو باز میکنی و میچسبونی به لپم و یه بوس خیس میکنی! البته هنوز که بوس بلد نیستی و میخوای گاز بگیری! قربون اون لبای غنچه و کوچولوت برم.قلب

عاشق دالی بازی هستی و خیلی خوب این کارو انجام میدی. خودت یه لباس یا روسری رو برمیداری و میذاری توی صورتت و تا صدات میکنم از توی صورتت برش میداری و بهم نگاه میکنی و میخندی. یه عروسک داری که شعر تولدت مبارک میخونه، تا من شروع میکنم به خوندن این شعر به سرعت دنبال این عروسک میگردی و میری پیداش میکنی و فشارش میدی تا شعر بخونه. هر بار هم که فشار بدی بدون استثنا به من نگاه میکنی و میخندی، یعنی مامان ببین خودم فشار دادم و داره میخونه. قربون اون عقل و هوشت برم من.ماچ

عزیزم خوردن رو خیلی دوست داری و از اکثر خوراکیها استقبال میکنی، ولی اگه از چیزی خوشت نیاد هر کاری بکنم نمیخوری و با دستت قاشق رو پرت میکنی.

پارسال این روزها چشم انتظار اومدنت بودیم. 24 مهر اتاقت رو چیدیم. 2 روز بود که از بیمارستان مرخص شده بودم و همش میترسم زودی بدنیا بیای. دیگه بقیه رو بسیج کردیم و اتاقت رو آماده کردیم.اینم عکسش که برات میذارم که ببینی. شاید بزرگ شدی خونه رو عوض کرده باشیم!چشمک

زهرا جون شما عاشق دَدَر رفتن هستی. به محض اینکه در آپارتمان باز میشه جیغ میزنی و ذوق میکنی و اگه نبریمت بیرون حسابی شاکی میشی. هفته قبل دو روز صبحها که بابا میخواست بره سر کار بیدار میشدی و وقتی میدیدی بابا لباس پوشیده و میخواد بره خیلی گریه میکردی. هر چقدر میگفتم بیا بغلم اصلا قبول نمیکردی. بالاخره به زور میگرفتمت تا بابا دیرش نشه. تو هم بعد از کمی نق نق و گریه میخوابیدی. قربون این محبتات برم که من و بابا رو انقدر دوست داری. ما هم بی اندازه عاشقت هستیم.قلبقلبقلب

زهرا جونم از اونجاییکه شبها زیر پتو نمی مونی، تصمیم گرفتم موقع خواب سرهمی تنت کنم. این سرهمی رو برات از دبنهامز خریدم، عاشقشم، وقتی میپوشی خیلی ناز میشی، آدم کوچولوی منی!

اینجا هم خیلی خوابت میومد و گریه میکردی. ببین چه بغضی کردی عزیززززززززم:

راستی پنج شنبه رفتم حسن آباد و کاموا خریدم تا برای شما شال و کلاه ببافم. فعلا دارم شالش رو میبافم. ان شاءالله خوشگل بشه.

برای تولدت نمیدونم چی کار کنیم. بابا میگه یه جشن کوچولو بگیریم ولی من هنوز مرددم. ببینیم خدا چی میخواد.

خیلی خیلی دوستت دارم گل زیبای من.قلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

خاله مریم
28 مهر 92 12:54
وای خدا چه بغضی داره این دختر خیلی اتاق زهرا کوچولو خوشجله انشالله جهازشو بچینی