زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

فرشتۀ پاییزی

عید فطر مبارک!

ماه رمضان امسال هم با تمام خوبیها و برکاتش (والبته با کمی هم سختی! ) تموم شد! خداروشکر که تونستم روزه هامو بگیرم. زهرا جان امیدوارم کار درستی کرده باشم و به شما ظلم و ستمی نشده باشه. اولین عید فطرت مبارک باشه عزیزم. بابا میگه فردا صبح سه تایی بریم نماز، ولی من میترسم شما بدخواب بشی، تازه بابا میگه با موتور بریم! امروز برای 2 ساعت شما موندی پیش بابا و من رفتم بازار. دلم لک زده بود برای بازار. یکسال بود که نرفته بودم. برای عکسهای شما که قراره هفته بعد تحویل بگیریم یه آلبوم خوشگل خریدم. خداروشکر بابا رو اصلا اذیت نکردی. امروز صبح با بابا بردیمت آمپول ویتامین د3 که دکتر داده بود رو برات تزریق کردند، ماشاءالله خیلی آروم بودی و یه کوچولو ...
17 مرداد 1392

یا علی...

السلام علیک یا علی بن ابیطالب(ع)   امشب شب شهادت حضرت علی و شب قدره. زهرا جون الان تو و بابا خواب هستید. خیلی دوست دارم در مراسم احیا شرکت کنم ولی نمیدونم بشه یا نه. چون شما دوست داری همش شیطونی کنی و یک جا بند نمیشی. اگه هم نتونم برم توی خونه دعا میخونم. انشاءالله مورد قبول واقع بشه. عزیزم دو روز پیش یعنی شنبه بطور واضح بهم گفتی ماما! قربونت برم از اون روز به بعد هر وقت بیحوصله ای یا خوابت میاد، میای سمتم و میگی ماما ماما. چند باری هم یه چیزی تو مایه های بابا و به به گفتی. ایستادن رو خیلی دوست داری و دستت رو به همه جا میگیری و بلند میشی و گاهی 10 دقیقه در همون حالت می ایستی. دخترم! شیرینی این روزهاتو با هیچی عوض نمیکنم. خی...
7 مرداد 1392

امیر علی جون!

اینم عکس امیر علی ٍ خاله که دیروز رفته آتلیه و امروز عکسش رو گذاشتن صفحه اول سایت. دوستت داریم کوچولوی دوست داشتنی! ...
2 مرداد 1392

زهرا حاج خانوم میشود!

امشب بابا روسری منو سر شما کرد و ازت عکس گرفتیم. وای خیلی بامزه شده بودی، دلم میخواست بخورمت! اینم عکست: بابا هم با گوشیش یه عکس ازت گرفت و گذاشت به عنوان تصویر زمینه. قبل از بدنیا اومدن تو همیشه عکس زمینه گوشیش عکس آقا بود ولی الان 8 ماهه که عکس تو رو میذاره، معلومه که خیـــــــلی عاشقته. از جمعه دیگه میتونی دستت رو بگیری به جایی و کاملا بلند بشی و بایستی. وقتی توی آشپزخونه ایم میری دسته در اجاق گاز رو میگیری و بلند میشی و توی آینه منو میبینی و کلی ذوق میکنی. وقتی هم سوار ماشین میشیم سرتو میبرم کنار پنجره و شیشه رو میکشم پایین، تو هم باد میخوری و ذوق میکنی و جیغ میکشی. خیلی بامزه ای دختر کوچولوی من! راستی امروز پسرخاله ش...
2 مرداد 1392

پسر خاله خوش اومدی!

دخترم! فردا میشه یک هفته که شما پسر خاله دار شدی! و اولین نی نی پسر وارد خانواده ما شد. یه نی نی ِ کوچولو و بامزه. فاطمه که خیلی خوشحاله داداش دار شده، البته جدیدا یه کمی هم خودشو لوس میکنه برای مامان و باباش. داداشش هنوز اسمش معلوم نیست، ما که بهش میگیم علی، ولی باید ببینیم باباش بالاخره چه تصمیمی میگیره و شناسنامه اش رو به چه اسمی میگیره. زهرا جون دیشب همگی افطار خونه عمه سمیه بودیم. شما خوابت میومد و چون سر و صدا زیاد بود نمیتونستی بخوابی. اومدیم خونه هم یکساعتی شیطونی کردی و بالاخره خوابیدی. ولی ساعت 3/5 که ما برای سحر بیدار شده بودیم شما هم بیدار شدی و بصورت مداوم جیغ میزدی و گریه میکردی. یکساعت هم اینجوری درگیر بودیم تا بخوابی. سا...
28 تير 1392

4 تا دندون!

امروز سومین روز ماه مبارک رمضانه. من دیروز و امروز رو روزه گرفتم. خداروشکر خیلی سخت نیست. به شما هم بیشتر غذای کمکی میدم. انشاءالله خدا کمکمون کنه. دیشب ساعت یک رفتیم مراسم مسجد امام حسین(ع)، خیلی خوابت میومد ولی به خاطر سر و صدا نخوابیدی و آخرای مراسم دیگه رسما قاطی کردی و من شما رو آوردم توی ماشین تا بابا هم بیاد. تا سوار ماشین شدیم از هوش رفتی و خوابیدی. بمیرم برات که انقدر خسته بودی. راستش خیلی بد خوابی و باید همه شرایط برات مهیا باشه تا بتونی بخوابی. به قول بابا بردی به من، چون منم بد خوابم ولی خانواده بابا خیلی راحت میخوابن و تا سرشون میاد رو بالشت خوابن!! نمیدونم با این اوصاف شبهای قدر بتونیم بریم مسجد یا نه. زهرا جون چند رو...
21 تير 1392

باز هم سفر!

سلام دخترم! بالاخره فرصتی پیدا کردم تا بیام و بنویسم. البته الان هم که فرصت شد بخاطر اینه که شما خوابیدی، ماشاءالله حسابی شیطون شدی و فرصت هیچ کاری به من نمیدی! دو سه هفته ای  هست که دیگه بطور کامل چهار دست و پا میری و روز به روز سرعتت بیشتر میشه. یکی دو روز هم هست که از حالت چهار دست و پا میشینی. خلاصه که حسابی فرز و شیطون شدی و خودتو به هر جا که بخوای میرسونی. یکی از جاهای مورد علاقه ات شیر شوفاژه که خودتو بهش میرسونی، یکی هم سبد سیب زمینی پیاز توی آشپزخونه است که دو سه بار انداختیش و کلی گریه کردی و منم تصمیم گرفتم جاشو عوض کنم و گذاشتمش روی کابینت. و اما در ادامه بحث مارکوپولوییه!! شما، روز یکشنبه 2 تیر بابا یه دفعه تصمیم گر...
18 تير 1392