زهرا حاج خانوم میشود!
امشب بابا روسری منو سر شما کرد و ازت عکس گرفتیم. وای خیلی بامزه شده بودی، دلم میخواست بخورمت!
اینم عکست:
بابا هم با گوشیش یه عکس ازت گرفت و گذاشت به عنوان تصویر زمینه. قبل از بدنیا اومدن تو همیشه عکس زمینه گوشیش عکس آقا بود ولی الان 8 ماهه که عکس تو رو میذاره، معلومه که خیـــــــلی عاشقته.
از جمعه دیگه میتونی دستت رو بگیری به جایی و کاملا بلند بشی و بایستی. وقتی توی آشپزخونه ایم میری دسته در اجاق گاز رو میگیری و بلند میشی و توی آینه منو میبینی و کلی ذوق میکنی.
وقتی هم سوار ماشین میشیم سرتو میبرم کنار پنجره و شیشه رو میکشم پایین، تو هم باد میخوری و ذوق میکنی و جیغ میکشی. خیلی بامزه ای دختر کوچولوی من!
راستی امروز پسرخاله شناسنامه دار شد. اسمش شد امیرعلی! چون باباش اسم امیر رو دوست داشت و مامانش اسم علی رو، نهایتا این اسم براش انتخاب شد. امیرعلی امروز صبح با مامانش رفته آتلیه و چند تا عکس نوزادی خوشگل گرفته، خاله که خیلی تعریف میکرد، دلم میخواد هر چه زودتر هم عکسهای شما و هم عکسهای امیرعلی رو ببینم.
الان ساعت 2 نیمه شبه. بابا رفته مسجد امام حسین(ع)، به منم گفت بیا، ولی شما خیلی خسته بودی و میدونستم که اونجا اذیت میشی، بخاطر همین نرفتم. شما هم الان خیلی ناز خوابیدی، منم خیلی خوایم میاد، ولی بابا هوس هویج پلو کرده، نمیدونم حوصله داشته باشم برم درست کنم یا نه!! احتمالا خواب رو ترجیح بدم و کنار دخترم بخوابم!