پایان پنج ماهگی و کلی تغییر...
دو روز پیش یعنی 21 فروردین زهرای ما 5 ماهه شد و وارد ششمین ماه زندگی شد. روزها همچنان به تندی میگذره و زهرا روز به روز هوشیارتر و بالنده تر میشه.
اولین تغییر اینکه میتونه اجسام رو با دستش بگیره و سمت دهنش ببره و شروع به خوردن کنه. البته هنوز خیلی حرفه ای نشده و کنترل صد در صد روی اون جسم نداره.
مدتی بود که سعی میکرد برگرده و دمر بشه. تا نصفه های راه میرفت و موفق نمی شد. امروز برای اولین بار بطور کامل دمر شد و سرش رو هم بالا نگه داشت. خیلی ذوق کردم وقتی این پیشرفتش رو دیدم. حالا از اونموقع تا حالا یکسره داره دمر میشه!
و مهمترین اتفاق اینکه چند ساعت بعد از اینکه تونست برگرده و هنوز ذوق اونو داشتم وقتی داشت گریه میکرد دیدم دو تا دندون از لثه پایینش معلومه. فکر میکردم هنوز یکماهی مونده به دندون درآوردنش، ولی امروز حسابی سورپریز شدم!
امروز یه کمی بیقرار بود و نق میزد، فهمیدم که بخاطر دندون درآوردنشه. ولی خداروشکر الان راحت خوابید.
قبل از عید زهرا جون واکسن 4 ماهگیش رو زد و الحمدالله اذیت نشد. تو تعطیلات هم یه مسافرت با هم رفتیم چادگان که اونجا هم خداروشکر خوب بود.
تو این مدت تنبلی کردم و از زهرا عکس نگرفتم. البته چند تایی هست ولی خیلی جالب نیست. انشاءالله سر فرصت عکس میگیرم و میذارم.
زهرا جونم، دختر گلم، هر روز که میگذره بیشتر و بیشتر دوستت دارم، مخصوصا وقتی خودتو برام لوس میکنی و دلمو میبری، اونوقته که خدا رو برای داشتن گلی چون تو هزار بار شکر میکنم.