کچل کچل کلاچه...!
زهرا خانوم این روزا کلی تغییر کرده. طی یک عملیات انتحاری و علیرغم میل باطنی من، بابای زهرا دخترکمون رو کچل کرد!! برای فرار از موهایی که میریختن و توی دهن و روی پستونک و همه جا دیده میشدن.
دخترم حسابی مظلوم شده بود وقتی که تازه موهاش رو زده بودیم. ولی خب کم کم به این قیافه اش عادت کردیم. خیلی بانمک شده و البته تا حدی هم شبیه پسر بچه ها!
یکی دیگه از تغییرات این بود که زهرا داره حسابی تلاش میکنه که دمر بشه و برگرده. چند روز پیش دیدم که به پهلو شده و چند دقیقه ای همونجوری مونده بود و مشغول دست خوردن بود.
و مهمترین تغییر اینکه زهرا جونم امروز 4 ماهه شد و وارد پنجمین ماه زندگی شد. امروز هم 4 ماهگی دخترمون بود و هم سومین سالگرد ازدواجمون! وااااااااااااااااااای که چقدر روزها زود میگذرن. واکسن 4 ماهگی هم موعدش فرا رسیده، خدا کنه اذیت نشه و مثل واکسن دو ماهگی براش راحت و آسون باشه.
لازم به ذکره که تقدم زمانی در گذاشتن عکسها رعایت نشده و از جدید به قدیم گذاشته شده!