بابا رفت مشهد...
دخترم چند دقیقه پیش بابا از ما خداحافظی کرد و رفت مأموریت. خدا پشت و پناهش باشه. منم منتظرم تا خاله بیاد دنبالمون و بریم خونه مامان جون. شما هم تازه خوابیدی.
قربونت برم دیگه کاملاً راه افتادی و با سرعت قدم برمیداری. کلاً چهار دست و پا رفتن رو گذاشتی کنار. دو هفته ای هست که مریض شدی و متأسفانه خیلی طولانی شده و خوب نمیشی. الآن آبریزش بینی و سرفه داری، امیدوارم زودِ زود خوب بشی.
دیشب با بابا رفتیم برات کفش خریدیم ولی تو اصلا دوست نداری و تا کفشارو پات میکنیم میشینی و گریه می کنی تا درشون بیاریم. امیدوارم زود بهشون عادت کنی.
فعلا برم حاضر شم که کم کم خاله میرسه. خیلی دوستت دارم شیرینم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی