زهرا آواز می خواند!
این روزا وقتی زهرا خانوم شارژ باشه شروع میکنه به حرف زدن و آواز خوندن! وقتی آواز میخونه انقد بامزه میشه دلم میخواد درسته بخورمش!
وقتی باهاش حرف میزنم کلی ذوق میکنه و جوابمو میده. عاشق اینه که یکی باهاش صحبت کنه.
نی نی جون فقط دوست داره من کنارش باشم. اگه یه دفعه از کنارش برم یا از اتاق برم بیرون میزنه زیر گریه. حسابی شیطون شده و همش دست و پا میزنه و یه لحظه آروم نمیگیره.
زهرا جونم خیلی حواسش جمعه، وقتی بغل کسی میره که براش غریبه است زودی لباشو جمع میکنه و شروع میکنه به گریه. یکی نیست بگه آخه فسقلی جون الآن برای غریبی کردن زوده ها!
بدجور عاشق دست خوردنه، جدیداً هم دو تا دستاشو با هم میخوره!! بعضی وقتا که دستشو از دهنش دربیارم که پستونک بهش بدم چنان گریه ای میکنه که بیا و ببین!
خلاصه که هر روز ِ ما کنار این وروجک 85 روزه یه رنگ و بویی داره. هر روز با روز قبل متفاوته و یه حرکت جدید از دخترمون میبینیم. دیشب باهاش حرف میزدم یهو از خنده ریسه رفت. منو میگی... دلم ضعف کرد براش.
راستی زهرا خانوم باباش رو هم خیلی دوست داره. وقتی بیقرار باشه و باباش از اداره بیاد خونه زودی آروم میگیره. بعضی وقتا هم که خوابش میاد و تو بغل من بیقراری میکنه، خیلی زود و راحت تو بغل پدر مهربونش به خواب عمیق فرو میره! اونوقته که قیافه من اینجوری میشه و البته اینجوری
خدایا مراقب همه فرشته های کوچولو باش، همچنین فرشتۀ دوست داشتنی ِ خونۀ ما.
دو سه تا عکس هم میذارم در ادامه مطلب.
تو این دو تا عکس دخترم میخواسته بره مهمونی و خوشتیپ کرده حسابی!
اینجا هم هندونۀ من تازه از حموم دراومده
غرق در خواب ناز: