زهرای خوش اخلاق
الآن که دارم مینویسم زهرا خانوم رو پای من خوابیده و در حال ورجه وورجه کردنه.
این دختر 74 روزۀ ما حسابی خوش اخلاقه. مخصوصاً وقتی صبح ها از خواب بیدار میشه بدون اینکه باهاش حرف بزنم بهم نگاه میکنه و شروع میکنه به خندیدن. وقتی هم که ذوق میکنه خنده هاش صدا دار میشه و من دلم میره. وقتی واکسن دو ماهیگیش رو زدیم فقط یه ذره موقع واکسن زدن گریه کرد و بعدش طفلی همش بی حال بود و میخوابید. ماشاءالله به این دختر صبور و خوش اخلاق.
چند روزیه میبرمش تو اتاقش و میزارم توی تخت و آویز تختش رو روشن میکنم. خیلی دوست داره و آرومه آروم میشه و زل میزنه به عروسکاش. وقتی میبینم چه جوری با اون چشمای معصوم زل میزنه و نگاه میکنه به دنیای پاک بچه ها غبطه میخورم. به اینکه با چه چیزایی خوشن و چقدر معصومن. بعضی وقتا با خودم فکر میکنم کاش میشد دخترم بزرگ نشه. دوست ندارم پا به دنیای بزرگترا بذاره و خیلی چیزا رو ببینه و بفهمه! دوست دارم همیشه پاک و معصوم باشه با یه دنیای زیبا و آروم.
بگذریم بحث فلسفی شد!
زهرا جدیداً حسابی حواسش جمع شده، وقتی راه میرم و کاری میکنم با چشماش قشنگ دنبالم میکنه و سرش رو به هر طرف میچرخونه. موهای جنینیش شروع به ریختن کرده و بچم رسماً داره کچل میشه، البته جاش داره موی جدید درمیاد. آب دهنش هم مثل شیر آب جاریه! عاشق دست خوردنه و کافیه پستونکش دربیاد، سریع دستش میره سمت دهن و صدای ملچ مولوچ به راه میفته!
دیشب برای اولین بار پیرهن تنش کردم، حسابی جیگر شده بود.
عکسها در ادامه مطلب...
وقتی داره به آویز تختش گوش میده:
اینم عکس با پیرهن:
با ولع مشغول خوردن شصت
بدون شرح