زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 17 روز سن داره

فرشتۀ پاییزی

ماه دهم...

1392/5/26 17:54
نویسنده : مامان
734 بازدید
اشتراک گذاری

زهرای من!

الان شما آروم کنارم خوابیدی. منم خیلی خوابم میاد ولی خوابم نمیبره. دیشب خیلی خیلی بد خوابیدم و کلی هم خوابهای بد دیدم. خداروشکر که خواب بود و واقعیت نبود.

چند روزیه که نهمین ماه رو هم تموم کردی و وارد ماه دهم شدی. خداروشکر که روز بروز داری بزرگتر و عاقلتر میشی. نمیدونی چه لذتی داره وقتی بچه ات جلوی چشمت رشد میکنه و قد میکشه، کارهای جدید یاد میگیره، با هر حرکت و صدایی که درمیاری دلم میخواد سفت بغلت کنم و حسابی فشارت بدم.قلب امروز صبح بابا تو رو روی پاهات بلند کرد و بعد ولت کرد و تو یکی دو قدم برداشتی، خیلی حس خوبی بود وقتی راه رفتنت رو دیدم، البته فقط برای چند ثانیه. همین چند ثانیه هم برام دوست داشتنی بود.

دیشب به بابا گفتم بیا 4 تا دندون بالایی زهرا رو ببین که کاملاً زده بیرون، گفت آره دیدمشون و یه نگاه معمولی و گذرا بهشون کرد. گفتم خیلی دوسشون دارم. با تعجب گفت دندوناشو؟ گفتم آره آخه خیلی بامزه شده با این دندونها. زهرا جون میدونی چیه، مادرها عاشق همه حرکات و سکنات و ادا و اطوار بچه هاشونن، عاشق همه اجزا و بند بند سلولهای تن بچه هاشونن. این حس شاید برای هیچ کس جز یه مادر قابل درک نباشه. همیشه قربون صدقه چشم و ابرو و دست و پا و همه جات میرم. از دید یه مادر بچه اش زیباترین و بی نقص ترین بچه است، حتی اگه از دید دیگران اینطور نباشه. من و خاله بزرگه همیشه میگیم مادر که باشی دیوونه ای! نیشخندواقعا هم همینطوره، مادرها دیوونه ی بچه هاشونن.

این روزا بدجوری دلمو میبری. روزی هزار بار بهت میگم عاشقتم.قلب ولی با وجود لذتهای مادری کردن برای یک فرشته کوچولو، مادر بودن خیلی سخته. به نظر من سخت ترین کار دنیاست. همینه که خاله کوچیکه بعضی وقتا که میبینه ما خواهرهاش موقع بچه داری اذیت میشیم میگه من کلاً قید بچه رو میزنم!نیشخند البته اینا که در حد حرفه، ولی انصافاً مادر بودن و مادری کردن صبر ایوب و اعصاب پولادین میخواد! ناگفته نماند که خدای مهربون هم واقعاً به مادر یه توان مضاعف میده و همین توانه که به مادر کمک میکنه از یه نوزاد ناتوان و کوچولو با صبر و حوصله مراقبت کنه. خدایا شکرت که این توانو بهم دادی و کمک کن که بتونم سعه صدرم رو بیشتر کنم.

دخترم این چند وقته خیلی ازت عکس نگرفتم. تا دوربین رو میبینی میخوای ازم بگیری و نمیذاری عکس بگیرم. یه چند تایی عکس ازت میذارم. راستی بیصبرانه منتظر عکسهای آتلیه ات هستم، نمیدونم چرا آماده نمیشن!ناراحت

قربون دندونات!

هر کاری کردم گوشی رو بگیری در گوشت موفق نشدم! فقط دهنتو باز میکردی که بخوریش!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

خاله مریم
26 مرداد 92 18:14
الهی...
یعنی میشه منم شیرین کاری های پسرمو ببینم؟؟


عزیزم چشم بهم بزنی پسرت کنارته و داره برات شیرین کاری و شیرین زبونی میکنه. خاله قربونش بره
خاله کوچیکه
27 مرداد 92 2:07
زهرا تازگیا خیییییییلی ناز و خوردنی شده منم مثل تو دلم میخواد هی بغلش کنم و محکممممممم فشارش بدم و بچلونمش
خاله کوچیکه
27 مرداد 92 2:08
ولی بازم میگم که من کلاً ترجیح میدم قید بچه رو بزنم
مادر منتظر
1 شهریور 92 21:31
سلامم به زهرا خوشگله و مامانش خدا برات حفظش کنه این دخمل نازو و قد کشیدناشو و به ثمر رسیدنشو همچنان ببینی منم منتظر یه دخمل بلام خیلی دوست دارم زود دی بشه و بیاد برام دعا کن بچم سالم به دنیا بیاد من با اجازه لینکتون میکنم به وبلاگمون سر بزنید خوشحال میشم
زهرا مامان حنانه
3 شهریور 92 14:47
سلام نازییییییییییییی زهرایییییییییی جونم مامانش ان شاالله که خدا برای هم نگهتون داره با اجازتون من لینکتون کردم
مادر منتظر
3 شهریور 92 17:07
سلام مامانی مهربون زهرا ممنون که مارو لینک کردی و به وبلاگ ما سر زدی و نظر گذاشتی واقعا مادری در عین زیباییاش کار خیلی سختیه امیدوارم همه موفق باشن بازم منتظر حضورتون در وبلاگمون هستم
زهرا مامان حنانه
16 شهریور 92 22:19
دختر ، خاطرات شاد و خوشی گذشته لحظات شاد حال و امید آینده است تقدیم به دختر امروز و مادر آینده روزت مبارک عزیزم