زهرازهرا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

فرشتۀ پاییزی

زهرا میگه جیززززززز!

1392/6/5 12:14
نویسنده : مامان
230 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم روز به روز داری بامزه تر میشی. هر چی من میگم بعدش تکرار میکنی. میگم اٍ اٍ تو هم میگی، میگم آ آ، تو هم تکرار میکنی. چند شب پیش نق میزدی بهت گفتم هیس هیس، تو هم گفتی هیس هیس، میخواستم همونجا قورتت بدم! به چیزهای خطرناک که دست میزنی بهت میگم جیزه دست نزن. تو هم زودی جیز رو یاد گرفتی و حالا به هر چی دست میزنی خودت تند تند میگی جیز جیز. قربون عقل و هوشت برم.قلب

علاقه بسیار زیادی به ایستادن داری. دستت رو که میگیری به همه جا و بلند میشی و جدیداً هم چند قدم با کمک جایی که گرفتی برمیداری. وقتی در حموم یا دستشویی باز باشه با سرعت نور میری سمتشون و صداهایی از خودت درمیاری که یعنی داری یه کار خیلی مهم انجام میدی، ولی من زودتر از تو میرم و درو میبندم و تو ناکام میشی!نیشخند

عااااااشق این هستی که بغلت کنم و ببرمت جلوی آینه. منم که نمیتونم 24 ساعته بغلت کنم مادر! بعضی وقتا آرزو دارم گلاب به روتون بتونم با خیال راحت برم دستشویی! دیگه دیروز بردمت پایین دادمت به مامان بزرگ تا بتونم به این امر خطیر برسم!

پریروز با هم رفتیم خونه مامان جون. موقع رفتن خیلی خانوم و خوب توی صندلیت نشسته بودی و بیرونو نگاه میکردی. ولی شب موقع برگشتن به محض راه افتادن شروع کردی به گریه، اونم چه گریه ای بیا و ببینگریه. نگه داشتم یه ذره بغلت کردم ولی فایده نداشت، تا میخواستم بنشونمت تو صندلی روز از نو، روزی از نو! خلاصه بچه به بغل رانندگی کردم تا خونه. موقع دنده عوض کردن هی میگفتم کاش ماشین دنده اتومات بود!چشمک همونجا با خودم عهد کردم که دیگه دو تایی جایی نریم و هر جا هم خواستیم بریم با آژانس بریم. آخه خیلی شرایط بدی بود و بهم سخت گذشت.ناراحت

عاشق میوه ای. یه گلابی میدم دستت بااشتها میخوری. آخراش که سیر میشی میندازیش زمین و میری سراغ شیطونی. هندونه هم خیلی دوست داری عزیزم. نوش جونتقلب

چند شب پیش بابا موهاتو شونه کرد و ازت عکس و فیلم گرفت. عکسهاش خیلی جالب نشد چون همش تکون میخوردی. یکی دوتاشو میذارم.

راستی احتمالا هفته بعد بریم شمال. اولین شمالٍ من و تو و بابا...

عاشق این مدل نگاه کردنتم. عمه زهرا میگه این حالتت عین صبا دخترشه. کلا خیلی چیزات کشیده به صبا!

دوستت دارم عسلم!قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

خاله کوچیکه
6 شهریور 92 2:15
منظورت از ماشین دنده اتومات که احیاناً ماشین من نیست؟! بهش چشم طمع نداشته باشیا!!!!


ماشین تو؟؟!! اشتباه نکن، ماشین هممون!
خاله کوچیکه
6 شهریور 92 2:17
قربون اون نگاه کردن و اون دندوناش برم من
نمی فهمم چرا باید شبیه دخترعمش و پسرعمش و... بشه اما یه ذره شبیه خاله هاش نشه؟؟؟؟ امیدوارم بزرگ که شد عین خودمون بشه!!!


اینم از شانس ماست!
خاله مریم
6 شهریور 92 14:02
ماشالله به زهرا خانوم باهوش
انشالله سفر بهتون خوش بگذره. من که جرات نمی کنم ماههای اخر برم سفر


ممنون عزیزم. من دقیقا مثل حالای شما بودم رفتم شمال.